با یکی از آشنایان صحبت می کردیم ..
گفت :
که حالا اگه فردا بیایم راهیمائی چی گیرمون میاد ؟
چی بهمون می دن ؟
برا چی بیایم ؟ ...
بهش گفتم بیا و آبروئی که این روزها معمول مسئولین دارند با چراغ سبز نشان دادن به دشمن از بین می برند ؛؛
این آبرو رو بخر ...
آّبرو می دهند رفیق ؛؛ آبروو ...
دوست دارم وقتی بزرگ شدم یک حسین فریدون بشوم!
موضوع انشاء:
در آینده می خواهید چکاره شوید؟
خلاصه انشاء دانش آموز:
من دوست دارم در آینده حسین فریدون شوم. زیرا او بدون هیچ گونه حکم و مسئولیت اجرائی تا به امروز در همه سفرهای داخلی و خارجی با هیأت دولت چرخیده و عشق و حال کرده.
و از همه مهم تر اینکه او در جریان ریز همه چیز هست ولی مردم نمی توانند باشند.
من دوست دارم وقتی بزرگ شدم یک حسین فریدون بشوم.
پایان
دانش آموز:
تموم شد آقا بریم بشینیم؟
معلم:
برو بتمرگ سر جات سوسک توله!!!
دانش آموز:
آقا اجازه!! آخه چرا؟؟؟؟
معلم:
چون بی سواد و تند رو و افراطی و [بووووووووووغ] هستی!
تصویر اولین مجمسه رژیم مستکبر شاه که به آتش کشیده شد و ساقط شد ؛ اینجا شهرضاست ...
هیچ شنیده ای گرانی را به ارزانی بفروشند ؟؟؟
آری شنیده ای !
یادت هست چند وقت پیش را ؟
وقتی خبر پایان یافتن مذاکرات هسته ای را شنیدی !
آن روز گرانی را به ارزانی فرختند ..
آن قدر ارزان که حتی روی بازگشائی از متن آن توافق نامه را هم نداشتند ..
و دست آخر هم با افتخار اعلام کردن بار روانی تحریمها را برداشتیم ..
تحریم ها هیچ ؛ خون شهدا را به چه قیمت فروختید ..
اصلا قیمت گذاشتید ؟؟
نه ! کدام قیمت ؟
همه را به بی آبروئی و ذلت فروختند !!
آفرین بر این دیپلماسی قوی !!!!!!!!!!!
--------------------------------------------------------------------------------------------
پی نوشت : خاک ..!
سنگر پشتیبانی