بههرحال، لباس پوشیدم و تفنگ هم خودم داشتم. البته حالا یادم نیست تفنگ خودم را برده بودم یا نه. همین تفنگی که اینجا توی فیلم دیدید روی دوش من است، کلاشینکف خودم است. الان هم آن را دارم. یعنی شخصی است و ارتباطی به دستگاه دولتی ندارد. کسی یک وقت به من هدیه کرده بود. کلاشینکف مخصوصی است که بر خلاف کلاشینکفهای دیگر، یک خشاب پنجاه تایی دارد. غرض؛ حالا یادم نیست کلاشینکفِ خودم همراهم بود، یا آنجا، گرفتم. همان شبِ اوّل رفتیم به عملیات. شاید دو ـ سه ساعت طول کشید و این در حالی بود که من جنگیدن بلد نبودم. فقط بلد بودم تیراندازی کنم. عملیات جنگی اصلاً بلد نبودم. غرض؛ این، یک کار ما بود که در اهواز بود و عبارت بود از تشکیل گروههایی که به اصطلاحِ آن روزها، برای شکار تانک میرفتند. تانکهای دشمن تا «دُبهردان» آمده بودند و حدود هفده ـ هیجده یا پانزده ـ شانزده کیلومتر تا اهواز فاصله داشتند و خمپارههایشان تا اهواز میآمد. خمپارة 120 یا کمتر از 120 هم تا اهواز میآمد.
مردم امان نامه را از دست دشمنان گرفتند و به گفتمان اصلاحات آری . و به گفتمان انقلاب نه . گفتند ؛ مردم بی حجابی و بی حیائی و نگاه به نامحرم برایشان عادی شده است ؛ اختلاط دختر و پسر و زن و مرد نامحرم و گپ زدنشان انگار خیلی از عادی هم بیشتر است ، انقدر عادی که از محرم ها عزیزتر و جذاب تر و لذت بخش تر است ؛ سرقت و حق خوری و حق کشی و ربا و نزول و... برایشان عادی است ؛ رقصیدن عریان در ملا عام نامحرمان ، کف و سوت ، شادی نامشروع همه عادی شده ؛ انگار شهدا را یادشان رفته ، امام را هم ، انقلاب را هم ، جبهه را هم ، انسانیت را هم ، اعتقادات را هم ، عزت را هم ، احترام را هم ، و... ؛ انگار یادشان رفته امام زمانی هست و باید برای فرج اش دعا کنیم........
سنگر پشتیبانی