سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بشکند دست حرامی ..

شنبه 92 اسفند 24 ساعت 11:31 صبح

 

 

1



قلم نگار : محمد | بیسیمچی [ قلم]

اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد ..

شنبه 92 اسفند 24 ساعت 11:29 صبح

 

2



قلم نگار : محمد | بیسیمچی [ قلم]

نمی خوای لبو رو گرون کنی؟

پنج شنبه 92 اسفند 22 ساعت 10:29 صبح


laboo-foroosh

- به نظر تو، چرخیدن چرخ سانتریفیوژهای انرژی هسته‌ای با چرخیدن چرخ لبوی تو یا چرخ هر کارخانه و کارگر دیگری مغایرت داره؟!
- نه! اونکه مهم‌تره اصلا! شهید بالاش دادیم!
- تو به این مذاکره هسته‌ای با دولت آمریکا، خوشبین هستی یا نه؟
- من گاهی یک چیزهایی می‌بینم که متاسفانه به همین دولت خودمان هم خوشبین نیستم، چه برسه به دولت آمریکا! الان واقعا پدرم مونده، یارانه به ما تعلق می‌گیره، نمی‌گیره، روش حساب کنیم، نکنیم! من توی فامیل خودمون، توی همون سقز، کسایی رو سراغ دارم که وضع مالی‌شون خوب نبود اما سبد کالا بهشون تعلق نگرفت! و برعکسش! چیکار داره می‌کنه دولت؟!
- الان هم آب گرون شده، هم برق. نمی‌خوای لبو رو گرون کنی؟
- ما اگه می‌خواستیم مثل دولت کار کنیم که اصلا کسی لبو نمی‌خورد!‏



قلم نگار : محمد | بیسیمچی [ قلم]

تو ژنو چی کار می کنن باهاتون؟!

پنج شنبه 92 اسفند 22 ساعت 10:25 صبح


marziyeh-afkham

سخنگوی وزارت خارجه فرموده اند ما در جریان دیدار اشتون با محکومان امنیتی نبوده ایم!

خب آخه یا دروغ می گید یا بی عرضه اید!

 شما که بیخ گوشتون تو تهران، سرتون کلاه میذارن تو ژنو چی کار می کنند باهاتون؟؟؟



قلم نگار : محمد | بیسیمچی [ قلم]

روزگاری غریب ..

سه شنبه 92 اسفند 20 ساعت 8:15 عصر


شبنم چگونه دم زند از بی کرانه ها

روزگاری کنارقبورشهدا؛؛؛پربود از  مادران شهدا 

a

روزگاری هرجایی که بودیم با بچه ها قرار می گذاشتیم تا عصر و غروب پنج شنبه خودمان را به قطعه بهشتی شهرمان ، گلزار شهیدان برسانیم / چفیه ای به گردن و کتابچه ی زیارت عاشورایی در دست ، با چه ذوقی از خانه به سمت گلزار قدم برمی داشتیم .. ضبط صوت تک کاست وتک باند قرمزرنگ کوچک ، شده بود تنها وسیله تبلیغاتی مان / گاهی اوقات  هم کسی پیدا می شد که یک بلند گوی دستی زرد وسفید باطری خور ، همراه خود می آورد که آن روز می توانستیم فضای بیشتری را پوشش بدهیم / صدای آهنگران با متن ( سبکبالان .....) وگاهی اوقات نوای گرم حاج منصور عزیز با زیارت عاشورای جانسوزی که می خواند ، حال و هوای معنوی خاصی به فضا می داد ..



کم کم آستینها رو بالا می زدیم و جارو به دست خاک روبی  می کردیم ، دبه ها رو پر آب می کردیم ویکی یکی قبور مطهر را  با سلام وصلوات می شستیم/ چه عشقی ، چه شوری ، انگار رویا بود و خوابی زیبا / انگار مارا به زیارت شش گوشه حسینی برده اند / خسته که می شدیم به عکس شهیدی خیره می شدیم وتمنّا می کردیم هر آنچه در دل داشتیم ..

و حالا می بینیم که جز سیاهی بر گلزار شهدا نمانده است .. کو آن صفا و آب و رنگ گلزار شهرمان ..؟ کو ؟؟



قلم نگار : محمد | بیسیمچی [ قلم]

<   <<   6   7   8   9   10   >>   >

سنگر پشتیبانی

اگه جنگ بشه میری؟!
\کوک کن ساعت خویش\
انقلاب به حاشیه رفته !
ضرورت یک انقلاب رسانه ای
به یاد مجنون ..
[عناوین آرشیوشده]