شبنم چگونه دم زند از بی کرانه ها
روزگاری کنارقبورشهدا؛؛؛پربود از مادران شهدا
روزگاری هرجایی که بودیم با بچه ها قرار می گذاشتیم تا عصر و غروب پنج شنبه خودمان را به قطعه بهشتی شهرمان ، گلزار شهیدان برسانیم / چفیه ای به گردن و کتابچه ی زیارت عاشورایی در دست ، با چه ذوقی از خانه به سمت گلزار قدم برمی داشتیم .. ضبط صوت تک کاست وتک باند قرمزرنگ کوچک ، شده بود تنها وسیله تبلیغاتی مان / گاهی اوقات هم کسی پیدا می شد که یک بلند گوی دستی زرد وسفید باطری خور ، همراه خود می آورد که آن روز می توانستیم فضای بیشتری را پوشش بدهیم / صدای آهنگران با متن ( سبکبالان .....) وگاهی اوقات نوای گرم حاج منصور عزیز با زیارت عاشورای جانسوزی که می خواند ، حال و هوای معنوی خاصی به فضا می داد ..
کم کم آستینها رو بالا می زدیم و جارو به دست خاک روبی می کردیم ، دبه ها رو پر آب می کردیم ویکی یکی قبور مطهر را با سلام وصلوات می شستیم/ چه عشقی ، چه شوری ، انگار رویا بود و خوابی زیبا / انگار مارا به زیارت شش گوشه حسینی برده اند / خسته که می شدیم به عکس شهیدی خیره می شدیم وتمنّا می کردیم هر آنچه در دل داشتیم ..
و حالا می بینیم که جز سیاهی بر گلزار شهدا نمانده است .. کو آن صفا و آب و رنگ گلزار شهرمان ..؟ کو ؟؟
در این روزها هر کسی به نوبه ی خود به کاری سرگرم است تا این سال را نیز به پایان رساند و سال دیگر را با طرواتی تازه آغاز کند ؛ اما در این روز یعنی پنجشنبه ی آخر سال عموم افراد به زیارت اهل قبور می آیند و یا با شهدای خود نجوا می کنند و برای آنان فاتحه ای قرائت می کنند.**اللّهم الرزقنا شهاده فی سبیلک**
سنگر پشتیبانی